برگزاری کلاس اعتماد به نفس و انگیزه در مدرسه استثنایی نور وحیدیه شهریار
۱۶ ام بهمن ماه ۱۳۹۸ روز چهارشنبه کلاسی برای اولیاء دانش آموزان مدرسه استثنایی نور وحیدیه شهریار برگزار شد!
ابتدا در دلم نیت کردم: خدایا!من برای انگیزه دادن به اولیایی می روم که فرزندان مریض دارند و احتمال زیاد می دهم
انگیزه خوبی نداشته باشند و حالشان خوب نباشد
و در هنگام برگزاری این کلاس و بعد از آن احساس بسیار خوبی داشتم و از نتایج آن شگفت زده شدم!
شما می توانید نظرات اولیاء این فرزندان را در این صفحه بشنوید.خیلی دوست داشتم نظرات تصویری باشد ولی معمولا افراد
از مصاحبه تصویری خجالت می کشند و اکراه دارند
با این حال خداوند متعال مثل همیشه به من حقیر منت گذاشت و نتیجه این کلاس را فوق تصورم قرار داد
یادم هست در کلاس مادری از آینده فرزند مریضش گریه می کرد!
او را اینگونه آرام کردم که آِیا شما از خداوند به فرزندتان مهربان ترید!؟ و داستان مادر حضرت موسی را تعریف کردم که وقتی
داشت گهواره او را به نیل می انداخت و نگران بود و شعر پروین اعتصامی بسیار شیوا پاسخ من را کامل کرد:
مادر موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهی شک را برانداز از میان تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است شیوهی ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، بدریا حکم طوفان می دهیم ما، بسیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست خاک و باد و آب، سرگردان ماست
و مادری گفت: آنقدر دختر کوچکم فاطمه مهربان است که همیشه کنارم می نشیند و من را غرق بوسه می کند!
و بسیار خوشحالم که فرزندم همیشه در کنارم است..
به اولیاء تکنیک های زیادی آموزش دادم و مهم ترین آنها، شمردن موهبت های روزانه است از وقتی چشم باز می کنند تا وقتی
می خواهند به خواب بروند.
و داستان پرفسور هاوکینگ را تعریف کردم که وقتی در سن جوانی سیستم ایمنی بدنش در حال از بین رفتن بود و
و اعضای بدنش تک تک در حال لمس شدن بود اطرافیانش گفتند:آقای هاوکینگ بدخت شدی!؟
او با آرامش گفت: هر لحظه زندگی در این دنیا موهبت است!
چقدر این دیدگاه جالب و در نوع خود عجیب است.به اولیاء گفتم: او نگفت هر روز این دنیا،یا هر ساعت بلکه گفت هر لحظه
این دنیا موهبت است…
بسیار دوست دارم بتوانم انگیزاننده باشم برای انسان هایی که از انگیزه پایین رنج می برند!
این اتفاق بعد از همایش های قبلی، این بار با درخواست مدیریت محترم مدرسه استثنایی نور وحیدیه شهریار سرکار خانم
غلامیان انجام شد و خداوند متعال توفیق داد تا در جمع والدینی که فرزندان استثنایی دارند بتوانم این وظیفه بزرگ را
دوباره در حدتوان و وسعم انجام بدهم تا:
که قبول افتد و که در نظر آید…
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!
مادرهایی که نگران فرزندانشان بودند که بعد از بزرگ شدنشان چکار کنند؟ و آینده این بچه ها چه خواهد شد؟!
در کلاس گاهی بهت زده می شدم و اینکه چقدر سخت است جواب به این سوالات و البته می دانم که وظیفه من در حال
حاضر انگیزه دادن به آنهاست و شاید نتوانم مشکلات آنها را حل کنم ولی می توانم باری حتی کوچک از دوششان بردارم.
علیرضانصیرلو